ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

تفاوت عشق و هوس

 امیدوارم استفاده کافی رو برده باشید(ازسایت عشق ودوست داشتن)

1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:

- ( من) دوستت دارم

- ( من) برات می میرم                                                                                      

- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه

- ( من ) همیشه به فکر توام

-( من) را فراموش نکن

- ( من ) از تو رنجیدم

در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.

جمله معشوق است و عاشق پرده ای

زنده معشوق است و عاشق مرده ای

2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».

هر چه جز عشقست، شد ماکولِ عشق

دو جهان یک دانه پیش نَولِ عشق

دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟

کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد؟

3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.

آنکه او بسته غم و خنده بود

او بدین دو عاریت زنده بود

باغ سبز عشق، کو بی منتهاست  

جز غم و شادی درو بس میوه هاست

عاشقی زین هر دو حالت، برترست 

بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست

در نگنجد عشق در گفت و شنید

عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.

 

4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.

بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»

در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.

از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)

خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).

اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند  و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند.

احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.

 

5 – عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است.

عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد

عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود       

 

حتما به دردتون میخوره!خود دانید

سلام

یه روزم گذشت با همه ی آرزوهایی که توی دل آدم میمونن...اما دیگه یاد گرفتم که فقط تکرارشون کنم چون خیلیاش سخت به حقیقت تبدیل میشن....آی امروز از دست همه حرص خوردم...این روزا سخت میگذرن...

عصر تصمیم گرفتم وبلاگهایی روکه ازشون خوشم اومده بود و ذخیرشون کرده بودم تا بخونم رو نگا میکردم...چیزایی خوندم که درونم آشوبی به پا کرده بود که آروم آروم دارم با خودم کنار میام....اونم بحث پیچیده وشاید از نظر بعضیا ساده دوست داشتن و عشق بود...

قدیما میگفتم که دوست داشتن بالاتر از عشقه....جدیدا یکی پیدا شده که میگه: ما همه ی آدما رو دوست داریم اما کسی هست که آدم نمیتونه بدون اون زندگی کنه و این یعنی عشق.....

ولی موندم چجوری بهش بگم که بابا این دوست داشتن واقعی یه چیز دیگه اس و با اون دوس داشتنی که همه رو دوس داریم فرق داره و عشق واسه مدت طولانیه دیوونگیه محضه...وآخرش جنونه....

مطلبای جالبی هم دیدم که مطمئنا به دردوتن میخوره بخونید و نظرتون رو بی زحمت بگید که خوشحال میشم چون آدم با عقاید دیگرانه که تجربه کسب میکنه.

خب اینم از مطلب(از سایت عشق و دوس داشتن)اگه خوشتون اومد بگید کاملش رو براتون میذارم.چون واقعا لازمه تا همه بدونن :

-  چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و جمله عیبی پاک شد

شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما

ای طبیبِ جمله علت هایِ ما

ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسمِ خاک از عشق ، بر افلاک شد

کوه، در رقص آمد و چالاک شد

 

**عشق پیش نیاز لازم دارد.

یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.

 

** عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.

در نگنجد عشق در گفت و شنید 

عشق، دریایی ست قعرش ناپدید

غم روی آب...شادی روی سنگ

سلام.

ازامروزی میگم که صبحش با رفتن به کلاس اونم با یه سفال نسبتا بزرگ وسنگین شروع شد...کلاسم زیادی طول نکشید...چون وسطا تصمیم گرفتن خیرسرشون ببرن نمایشگاه!اونم واسه اونهمه آدم یه مینی بوس قراضه!واسم فرقی نمیکرد برم یا نه!چون قبلا با دوستم رفته بودیم وکلی مسخره بازی البته نه به صورت ضایع که جلب توجه کنه از خودمون درکردیم....بابچه ها خداحافظی کردم ویه سره اومدم خونه...بعد از اینکه داداش علی از مدرسه اش اومد دوتایی تصمیم  گرفتیم یکی از دوستاش روکه همسن علی وچند سالی از من کوچیکتره رو  اذیت کنیم و سرکارش بذاریم...علی گفت بیا اذیتش کنیم و بعد بهش زنگ بزنم و بگم فلان شده با خواهرم چیکار داری!!!!دیدم آخره کار خیط میشه دور خودم تو این سرکارگذاشتن یه خط کشیدم...چون اهلش نیستم...بعدشم دوستش بچه اس وگناه داره با احساسات یه نوجوون بازی کنم ....بیخیال....

هر روز حداقل یه بار آرزو میکنم که کاش بتونم یه کاری دست وپا کنم...اوضاع مالی خیلی بی ریخته...حتی کارت ندارم آپ کنم...هروقت گرفتم آپ میکنم...قربونش برم با این همه گرونی وحق خوریها صدای هیشکی در نمیاد...کسی هم که صداش در نمیاد باید بکشه.....!

از عصر به یعد مامان وبابا ومادربزرگ و...داشتن حرف میزدن...بازم راجع به یه احمق...دیگه عادت کردم چون هر روز صبح که از جام بلند میشم این حرفا شروع میشه تا وقتی که بخوابم...فعلا قشنگترین وآرومترین قسمتای زندگیم خوابیه که دوس ندارم بیدار شم واینهمه مشکل رو ببینم.... درواقع خاطر اون تو ذهن همه ی ما با کلی لعن و نفرین ابدی خشکیدوقتی به این موضوع فکر میکنم...آتیش میگیرم...این حق ما نبود....حتی همه ی خوشیها پایان دارن...ولی نمیدونم چرا ناخوشی ما داره به درازا کشیده میشه؟؟؟؟!!!!! این نیز بگذرد....

هوا سردتر شده!قبلنا که بیکار بودیم زیاد میخوابیدیم...حالا که هوام سرد شده خوابمون رو اگه بذارن دوبل میکنیم...گفتم خواب یاد خوابایی که میبینم می افتم...جدیدا زیادی خواب بچه دار شدن رو میبینم...اونم اکثرن یه پسر بچه که خیلی هم دوسش دارم مثل یه مادر...حالا میفهمم که یه مادر نسبت به بچه اش چه حسی داره....خوبه!چیزایی رو که ندیدیم داریم تو خواب تجربه میکنیم!نه!خوبه!!!!

امشب کارت عروسیه یکی از دوستای خواهرم ودر واقع یکی از فامیلامون رو برامون آوردن...لباس نخریدم...کفش نخریدم...شایدم نخرم...از اینکه دو نفر به هم میرسن خیلی زیاد خوشحال میشم...طوری که مثل یه خواهری که دوستش دارم براش دعای خیر میکنم....ولی جدیدا به همراه این حس قشنگ  این کارت عروسیا.ماشینای عروس.دلم رو میسوزونه...زهرا خدا از تو و مادرت نگذره!!!!!

یه جایی خوندم که تقریبا معنیش این بود:  

 سعی کنید غمتون رو روی آب بنویسین و شادیاتون رو روی سنگ....

یاد خدایی که همیشه به یادمه وهوامو داره!

سلام.

خیلی وقت میشد که سراغ نوشتن تو این دفترچه ام نیومدم.شاید جز با ارزش زندگیم همین باشه.کسی چه میدونه.خب تو این مدت که نبودم.خیلی اتفاقا اقتاد.مثلا تو کنکور با وجود اونهمه زحمت درنیومدم...زحمتام هدر رفت ولی میدونم که خواست خدا یه چیز دیگه است.شایدتوی آی تی موفق تر باشم...راضی هستم به رضای خدا...این روزا هم میرم کلاس نماکارروی سفال و تابلو تزیینی...کارام رو دوس دارم چون تو اوج سختیها بود که روحمو آزاد کردن...اگه خئا بخواد وپولشو برسونم میرم علمی کاربردی.همه ی خواهروبرادرام دانشجو هستن وگرونی وقسط واز این حرفا...میدونین که!امیدوارم بتونم کار پیدا کنم وحداقل یه مقدار از خرجی خودم رو دربیارم...امیدوارم!درناامیدی بسی امید است..

بعدیش این که توی این شهر خیلی اذیت میشیم...شاید خیلی وقتا شنیده باشیم که بعضی از آدما با وجود اینکه بین هزاران آدم دیگه زندگی میکنن غریبن!الان ما دقیقا این حس رو داریم...خیلی سخته بین آدمایی باشی که ظاهرسازی رو خوب بلدن ولی از پشت به آدم خنجر میزنن...دیگه همه حتی پدرم به این نتیجه رسیدیم که غریب باشیم واسمون خیلی بهتره!!!بخاطر همین یه سری تصمیماتی واسه ی تغییر محل زندگی به یه شهر دیگه گرفته شد.من یکی که اصلا دلم نمیخواد کسی از جایی که قراره به اونجا بریم خبرداشته باشه!

میخوام با تمام وجود دادبزنم سر آدمایی که دارن با زندگی یه جوون معصوم که هر روز جلو چشمامه بازی میکنن...آدمایی که دلمون میخواد هیچ وقت نبینیمشون!

زهرا حیف اسم تو!صد حیف!حیف از عمری که به پات تلف شد...از احساسات و احتراماتی که زیر پای مادرازخدابیخبرت له شد!فکر میکنی کی هستی؟یه نگا به گذشته ات کن اون موقع یادت میاد که کی هستی و از کجا ریشه گرفتی!پس انصاف کو؟خیلی حالیته اینم بدون که یه روز تمام این بلاها دامن خودتو میگیره!شک نکن!تو تقصیری نداری.تقصیر از اون مادر تازه به دوران رسیده ی توست که داره عقده های زندگیش رو روی تو خالی میکنه!اون اونقدر ازخدابیخبره که داره با زندگیه دخترش بازی میکنه...جواب خدا رو چی میدی که با زندگی یکی دیگه بازی میکنی؟نه!هنوز سرت به سنگ نخورده!دیر نیست اون روز که باید جواب شکستن دل یه جوون رو بدی!اگه تو میتونی دروغ بگی.اگه میتونی تهمت بزنی.اگه نامردی.اشکالی نداره...تو به دروغ وتهمت ونامردی و نفهمی وظاهر بینی خودت تکیه کن.ما هم به اون خدایی که تو این دنیا کسی رو جز اون نداریم تکیه میکنیم وهمه چیز رو به اون واگذار کردیم!

کاش روزی بود که همه ی این سختیا تموم میشد...تنها چیزی که کمکم کرده تا الان یه حرف خیلی خوبه.روی من که خیلی تاثیر میذاره وهروقت تو گوشیم نگاش میکنم یه روح آزاد وسبز دارم.اون جمله اینه: 

یاد خدایی که همیشه به یادمه وهوامو داره!