ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

تولد وحواس پزتی؟!

سلام

 منو ببخش که دیر اومدم ودیر هم دارم تولد یکسالگی تو رو تبریک میگم..

دیر به اندازه ی یک ماه...

چقدر غریبیم من و تو ...

چقدر غریبانه وتنها دارم تولدت رو جشن میگیرم...

وبلاگم تولدت مبارک.

نمیگم که ان شا ا... (...؟)ساله شی اونم بخاطر این که من میخوام بنویسم..نه،امیدوارم که همون قدر عمر کنی که من به یادت هستم...

توی این مدتی که نبودم خیلی چیزها رو یاد گرفتم و خیلی کارها انجام دادم...

توی یکی از همین روزا بود که با وجود سرمایی که تاعمق وجود آدم نفوذ میکرد قصد کردم که برم بیرون...اونم تنهایی آخه بعضی وقتا که چه عرض کنم خیلی وقتا که احتیاج به فکر کردن دارم دوست دارم تنها باشم .البته اینم بگم که همه اینطورهستند...ولی حتی اگه احتیاجی به فکر کردن نداشته باشم بازم تنها میرم و میام ...البته خیلی باید خوشبین فکر کرد پس اینطور باید استنباط کرد که من همیشه در حال فکر کردن هستم..وقتی که سوار اتوبوس شدم انوقدر توی فکروخیالاتم پرسه میزدم که صدای خانمی که بغل دستم بود من رو از اون حال و هوا خارج کرد...وقتی که ساعت رو از من میپرسید انگاری که کسی هولم کرده باشه توی کوله ام دنبال ساعت میگشتم غافل از اینکه ساعتی در کار نیست ...فورا از روی همراهم ساعت رو بهش گفتم واز اینکه معطل شد معذرتخواهی کردم و گفتم که حواسم جای دیگه ای بود ...

اون خانم لبخندی زد و گفت :این روزها همه حواسشون کجاست؟

سوال جالبی بود این روزها همه حواسشون کجاست؟؟