-
سرفصل جدید زندگی من
جمعه 5 آذرماه سال 1395 10:29
بعد از چند ماه سلام بعد از اون همه سختی فکر می کنم باید کمی هم روی خوش زندگی رو می دیدم.... بعد از دیدن کلی آدم مختلف که اکثرا دنبال منافع شخصی خودشون بودن و کسی به دنبال خودم نبود بالاخره اونی که باید از راه رسید و فقط خودم رو انتخاب کرد نه موقعیت کاری و خانوادگی... ان شاا... همیشه پایداره به امید خدا. در تاریخ...
-
عمر دوباره... زندگی دوباره...
شنبه 8 خردادماه سال 1395 11:22
سلام... فکر می کنم خدا به احترام اینکه در 16 فرودین 1395 مهمان شما بودم عمر دوباره به من بخشید... فکر می کنم که خدا نظر به رئوفی شما کرد و زندگی دوباره بهم بخشید... یاد حرفهای مادرم می افتم که با گریه می گفت یا امام رضا... بچه من هم مثل آهویی که نجاتش دادی... بچمو از تو میخوام... یا امام رضا... اشک توی چشمام حلقه زد...
-
اعتماد متقابل
جمعه 15 آبانماه سال 1394 21:13
برای ازدواج کردن چقدر باید صبر داشت... چقدر درک کردن آدما از همدیگه سخت شده... چقدر همه به دنبال منافع خودشون هستن... چرا باید آدم بین این همه سنت های خودخواهانه گیر کنه فقط به خاطر اینکه بزرگتر خانواده اس و نباید چیزی بهش گفت...چرا کسی مثل مرد سینه سپر نمیکنه برای رفتن به سمت سختی ها که منم بدونم میخواد واقعا زندگی...
-
لطف امام رئوف...
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1394 22:03
سالروز میلادت ای عشق زیبا و بزرگوار من مبارک... دلتنگی عجیب و بی قراری دل و اشک به هنگام دیدن گنبد طلایی و بارگاه ملکوتی شما.... تنها کاری بود که از دستم بر میومد... شما هم دست رد به دل تنگ من نزدین مولای من... خواب دیدم با پای پیاده همونطور که دلم میخواست به پابوس شما می اومدم... قسم به ذات پاک شما که هر وقت دلتنگ...
-
درخواست هدیه سال 1394
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1394 22:40
سلام این وبلاگ ناخواسته و به شکل عجیب و دلی رنگ و بوی مهر به مولا رو گرفته... سال جدید هم از راه رسید. خدا رو شاکرم که من رو در سال گذشته در مسیری قرار داد که خواسته دلم بود... مخصوصا زیارت تحویل سال در حرم مولایم امام رضا (ع)... خدایا از تو بخاطر این مهمانی زیبا که از ساعت 4/30 روز جمعه تا نیمه شب تحویل سال به ساعت...
-
تجربه و مرور
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1393 23:58
مثل اینکه باید سلام دوباره به وبلاگم بدم. پس.... سلام وبلاگ عزیزم وقتی به آخرین نوشته ام برمیگردم می بینم که یه 6 ماهی گذشته و سال باز هم داره تموم میشه... میشینم و یه مرور میکنم سالی که گذشت رو... بزرگترین و جذابترینش خواسته های قلبی پست شهریور ماهم بود که وقتی دیدم جا خوردم... چون دقیقا به طور ناگهانی و بدون برنامه...
-
دلتنگنامه من
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 00:32
سلام وبلاگ من. مونس تنهایی های من.... سلام خدای خوبم حس عجیب دلتنگی حرم آقا وادارم کرد بیام و اینجا بنویسم... عجیییییییییب دلم برای هوای حرم و حس حضور گرم و پرنور شما تنگ شده آقا... خیلی تلاشم رو می کنم دست گیر باشم تا دست و پاگیر... سخته آقا... دعای خیری کنین در حقم به حق عزیز زهرا... بعضی وقتا فکر می کنم که دوست...
-
فصل جدید زندگی!
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1393 00:21
سلام ماه شب.... انگار فقط خودت موندی و خدای خودت... همین هم بسه بعد از چند سال از امشب نفس راحت تر می کشم چون دیگه واقعاً چیزایی که باید رو شیفت دلت گرفتم و حذف کردم. پشیمون نیستم. زمانی پشیمون میشدم که حتی 1 درصد احتمال میدادم ارزشمنده و منطقی. پس همون بهتر که هر چیز اضافی تو زندگیم حذف بشه و جا برای چیزایی که باید...
-
عرض تبریک و عزم حرکت برای زیارت
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 00:55
سلام امیدوارم این روزای آخر هیچ چشمی پر از غم و حسرت نباشه... کاش می تونستم به همه ی اونایی که لذت عید رو نمی تونن بچشن کمکی کرده باشم... عید واقعی همه ی ما زمانیه که به جای غم بتونیم لبخندی رو به لب کسی بیاریم... امروز تاریخ 92/12/27 و فردا 92/12/28 رو مرخصی گرفتم و فردا صبح زود انشالا عازم مشهد هستیم. دل تو دلم...
-
سفر معنوی دوم در مورخ 29/5/1392
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 23:29
زمان زیادی از برگشت از زیارت شما نمیگذره... این بار رفت روز سه شنبه مورخ 29/5/1392 و برگشت مورخ 1/6/1392 بود. شوق زیارت که شوق وصال بود ولی امان از درد دوری... روزهایی که اونجا بودم به سرعت برق و باد گذشت... شب ها از هوای حرم و تماشای گنبدت سیر نمیشدم... ذره ذره ی هوای اون لحظات رو با تمام وجودم نفس می کشیدم... دور از...
-
سال نو و خاطرات شیرین
جمعه 16 فروردینماه سال 1392 14:59
سال ۱۳۹۲ مبارک... با آرزوی سالی پر از سعادت و خوشی برای همه... خدایا بخاطر تمامی نعماتی که به من دادی سپاسگزارم... بخاطر مهمونی آفتاب هشتم سپاسگزارم... بهترین تحویل سال رو در بارگاه مولا علی ابن موسی الرضا (ع) داشتم... لحظات زیبایی که با هیچ چیز عوض نمی کنم... بهترین مکان برای شروع هر چیزیه بارگاه شما آقا... هنوز کامم...
-
عرض ادب....
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 23:44
این پست مخصوص عرض ادب و ارادته به آقا امام رضا (ع)... مولای من.... در بهت اتفاقات دیروزم هنوز.... اشتباهات مکرر من و.... بزرگواری شما... باز هم ماجرای آمدنم به پابوس شما معجزه ای بود که هیچ گاه از یاد نخواهم برد... فقط این رو می تونم بگم محاله کسی بخواد از صمیم دل به زیارت شما بیاد و شما نخواین.......
-
سعی کنیم زیاد عصبانی نشیم...
جمعه 10 آذرماه سال 1391 19:51
بیشتر مردم به خاطر کارهای بددیگران عصبانی میشوند وچون یک آدم جاهلی چیزی نفهمیده عصبانی میشوند درصورتیکه هروقت خودتان کاربدی کردید باید عصبانی شوید «دکتر الهی قمشه ای»
-
غصه ممنوع!
جمعه 26 آبانماه سال 1391 19:08
همانطورکه خوردن شراب حرام است خوردن غصه هم حرام است وخوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه حرام نیست اگرما فهمیدیم که جهان دارعالم اوست دیگر چه غصه ای بایدبخوریم .... (دکتر الهی قمشه ای)
-
...
شنبه 20 آبانماه سال 1391 21:28
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست غم دل باکه توان گفت که غمخواری نیست...
-
نبریک میلاد امام رضا (ع)
جمعه 7 مهرماه سال 1391 22:22
امیدوارم همه امروز عیدیشون رو از امام رضا(ع) گرفته باشن... فکر میکنم خوبه که هنوز چشم امید دارم... آدمی به امید زنده اس دیگه... امروز برای همه اونایی که تو ذهنم بودن دعا کردم که به آرزوهاشون برسن... عید مبارک!
-
معارفه...
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 23:08
چی فکر کردم... چی شد... یادم باشه دیگه بیخود و بی جهت برای کسی دل نسوزونم. همه ی آدما ارزش خوبی و احترام رو دارن ولی بهتره اونا رو مهمتر از خودت تلقی نکنی... جز یه سری آدمای خاص. حس بدیه که برا دیگران تلاش کنی و جز بی معرفتی چیزی ازشون نبینی... عب نداره. کارم محض رضای خدا بود... انگار همین دیروز بود که از یه دختر...
-
آرزو
جمعه 5 خردادماه سال 1391 16:53
سلام روز 5شنبه مورخ 91/4/3 محمد و مریم رفتن مکه. تازه وقتی که داشتن میرفتن فهمیدم چقدر دلم میخواسته من هم میرفتم...دیشب که شب آرزوها بود آرزو کردم که آخر امسال همراه با همسرم برم مشهد پابوس... روزها میگذره و من منتظر مرداد هستم و خبرای خوب. اینا رو اینجا مینویسم که وقتی رفتیم مشهد بهش نشون بدم. ایشالا... همه چی آرومه....
-
سال نوی من
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 13:03
سلام سال نو مبارک... وقتی مبارکه که تصمیم داشته باشی حداقل آدم باشی... 18 اسفند عروسی محمد بود... 3 روز بعد اون رفتیم مشهد... من یکی که باورم نمیشد... ولی رفتم و با تصمیمای جدید برگشتم... 5 روز عید رو اینجا بودم و 4 روز رفتم شمال خیلی باحال بود. به جرات میتونم بگم 4 سال از خوشیامو بیخود هدر دادم و عمرم رو تلف کردم......
-
فریاد.........
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 22:52
خدایا من طاقت و ارزش امتحان پس دادن روندارم... از همین حالا اعتراف می کنم.... یک لحظه تنهام نذار ..... این اشک ها از ایمان ضعیف منه... امتحانم نکن. تنهاییم جونی برام نذاشته.... کمکم کن. مثل همیشه!
-
سکوت
شنبه 3 دیماه سال 1390 21:12
به آتش نگاهش اعتماد نکن لمس نکن به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند به سرزمینی بی رنگ بی بو ، ساکت آری بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو اگر خواستار جاودانگی عشقی زنده یاد حسین پناهی
-
ادامه ی تلاش من
شنبه 2 مهرماه سال 1390 14:01
سلام دفتر خاطرات نیمه جون من... خیلی وقته نیومدم... یه خبر خوب کارشناسی قبول شدم درسته تلاشم چند برابر شده ولی راضیم از این چیزی که برام پیش اومده... از این هفته کلاسای دانشگاه و زیان و کار و... خدا بزرگه تمام این سختی ها رو تحمل می کنم برای فردایی بهتر... با همه ی این سختیا خوشبینم به آینده ای که در انتظارمه.
-
تلاش
شنبه 14 خردادماه سال 1390 19:52
خیلی وقته برای خودم وقتی نذاشتم... دیگه وقت نمی کنم با خودم هم خلوت کنم و حرفی بزنم... اونقدر خودم رو درگیر کار و کلاسا کردم که وقتی برای فکر کردن به درست یا اشتباه بودنش ندارم... از سال 90 سه ماه گذشت و من هنوز به ایده ال خودم نزدیک نشدم. و شاید هم به تلاشی بیشتر از این نیاز دارم. منتظر نتایج آزمونم هستم... اگه قبول...
-
سال 90 هم رسید!
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 21:58
نوروز پیام مهر است که مرا وا می دارد تنها بخاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم. عید همگی مبارک باشه. باز هم طبق معمول دیر رسیدم ولی با کلی فکر و برنامه ریزی برای امسال که سال مطمئنا پربار و پر از خبرای خوشه برام. فقط از خدا میخوام که هیچ چیز رو زودتر از وقت موعدش نخوام و بزرگترین آرزوم اینه که واقعا برای همه مفید باشم و...
-
خدایا!
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 20:31
خدایا ! دیروز... با تکه ابر کوچک بغضم به دیدارت آمدم امروز... آسمانت را بارانی مهمانم کردی ... عجب هوایی دارد قدم لحظه هایم در این مهمانی...
-
یعنی میشه؟!
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 20:48
خدایا تمامی خنده های تلخ امروزم را می دهم یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده ... ..
-
ساده باشم
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 15:18
زندگی بسیار ساده است. حتی درختها ساده هستند. زندگی باید ساده باشد. اما چرا برای شما این همه پیچیده شده است؟ زیرا درباره آن فلسفه می بافید. برای آنکه در بحبوحه زندگی، در شدت و شور باشید، باید تمام فلسفه بافیها در مورد زندگی را دور بریزید. در غیر اینصورت در ابهام کلمات فرو خواهید ماند.
-
مرد و نامرد
جمعه 28 آبانماه سال 1389 14:30
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت. هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت. چشم سادگی از لطف زمین می جوشید. خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت.
-
سفر
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 16:41
سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد من و تو پنجره های قطار در سفریم سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد **************** پ.ن: دنیا عجب جایی شده... بارون... چرا بارون نمیباره....؟؟؟
-
از دروغ متنفرم
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 21:27
آنگاه که انسانی دروغ می گوید بخشی از جهان را به قتل می رساند اینها مرگهای کمرنگی هستند که انسانها به اشتباه زندگی می خوانند...!!!! ********** پ.ن: حال و هوای دلم ابریه... خدا کنه بارون بباره