ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

یاد ایام

یادش بخیر 


فصل پاییز و نمک آبرود سال 86....


از اون روز به بعد دیگه تکرار نشد مثل اون روز...


نزدیکای عروسی داداشیمه... راست می گن به تنها کسی خوش نمیگذره درجه اول خود عروس و


دوماد و بعدش خانوادشه چون نمی فهمن چه جوری شروع شد و چه جوری تموم شد...


هر چی هم پول خرج می کنی انگار نه انگار یه جای کار می لنگه... خواهر دوماد شدنم اونجوری


که فکر می کردم زیاد جالب نیست به اون شیرینی هم که فک می کنی نیست... بیخیال... 


خیلی سخته بخوای ایده ال خودت رو پیدا کنی و همه زندگیت رو با اون تقسیم کنی و بهش


اعتماد کنی اونم تو این زمونه ای که همش شده پول که همراه خودش اعتماد به نفس و عزت و


احترام و پارتی و بگیر تا آخر واسه آدم میاره.... آدم تا می تونه باید کار کنه واسه خودش و زندگیش


و خوش باشه و از لحظاتش استفاده کنه و مدیون جوونیش نشه که حروم شد... یعنی آزاد زندگی


کنه... البته تا وقتی که می تونه چون زندگی هیچکسی متعلق به خودش نیست و پدر و مادر هم


سهمی از زندگی ما دارند.


هدف خوشی و شادی اوناس و بس! مبارکه!


جملات ناب

اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند!


«دکتر علی شریعتی»

رمضان ۸۹

خدایا توفیق بده امسال مهمون واقعیت باشم...

پیری

فکر می کنم حس بدی باشه که تو اوج پیری باشی و ندونی چند روز دیگه عمر داری و از فردات بترسی! اینجوری هیچی بهت حال نمیده... اصلا افسرده میشی.

گرچه همینجوریشم هیشکی از یه لحظه بعدش خبر نداره... ولی بدترین زمانی که این حس به سراغ آدم میاد پیریه!


هی! مغرور نشیم. همه ی ما یه روز پیر می شیم!


همه رنگه!

سلام

امتحانات با تموم سختیاش تموم شد... خوشم میاد ولی کار و درس با هم سخته... پشتکار زیاد می خواد... چند وقت پیش عکسی دیدم که همه ی خاطرات کودکیم رو برام زنده می کرد گفتم توی اینجا هم بذارم. شاید شما رو هم به خاطره های دور و درازی وصل کنه.


(دارم فکر می کنم که الکی خوش که می گن به ما می گن. چاره چیه؟!)


می تونین کارتون مورد علاقه تون رو پیدا کنین؟! زنان کوچک ....آنشرلی...




دوندگی من و شما

جایی خوندم:


خیلی ها تو صحنه زندگی فقط دونده هستن!


کاش زودتر به خودم بیام!

یه حرف نصفه نیمه جالب

جالب گفتم شمام ببینید!


بیراهه

امروز به این فکر می کردم که حقیقت داره اونی که دلش گمراه شده رو حتی اگه خودتو بکشی که به راه درست برگرده این اتفاق نمی افته! فاطمه اون روزی نسیم رو دیده و ازش فراریه! می گه خوشم نمیاد کسی اینجوری نصیحت کنه و این جوری نمی تونم حرفاشو قبول کنم.... روزگاریه که آدما هم طاقت شنیدن حرفای همدیگرو ندارن! و حرف فقط حرف خودشونه!

همیشه این موضوع ذهنم رو به خودش مشغول کرده... امیدوارم جزو این دسته از آدما نباشم. ولی همیشه به این فکر می کنم که چه کارایی می تونم انجام بدم که بهتر از این زندگی کنم؟!

دلم یه تحول اساسی می خواد...

نمایشگاه کتاب رفتم و برگشتم راهنمای خوبی نداشت و به کسی که غربیه اس راهنمای خوبی نبود و در حالیکه راهما تو دستته باید از همه می پرسیدی معمولا راهنما واسه اینه که بی نیاز از پرسیدن بشی! ولی نمی شد!

اینم بگم اولین بار بود توی عمرم که بدون خانواده به سفر رفتم و تو جمع دوستام بودم... در کل خوب بود... امیدوارم همه ی کتابایی رو که گرفتم بخونم...

از خودم می پرسم چرا این روزا خیلی کم به خودم توجه می کنم؟!وقتی واسه خودم ندارم...

هی !حواسم کجاست؟!

ده تا دلیل بگو

فقط ده تا دلیل بیارین که عزیز دلتونو دوسش دارین!

ثابت کن!

فقط ده تا!

چی داری بگی؟!!!

ماه شب تو

ماه شب توام!

دلتنگ توام!

هوای تو در دل دارم!

آسمان بی انتهای من باش!