ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

اتفاقای کوچیک و بزرگ!

سلام

بچه های دانشگاه قراره بیستم برن تهران نمایشگاه کتاب! آیا برم؟ آیا نرم؟! کلاسمو چیکار کنم؟   کارمو چیکار کنم؟!

می دونم که فاطمه نمیذاره اینجا تنها بمونم! مجبورم می کنه برم. اگه برم بهم خوش می گذره!

دیروز تولدت روغیر حضوری بهت تبریک گفتم... بهونه استرس امتحان و اینکه مامان و بابات نمی ذارن از جات جم بخوری و واسه نیم ساعت بیرون رفتن هم دعوات می کنن! قانعم کرد...

یه مدت سوالی توی ذهنم بود ، منی که کار می کنم... درس می خونم... زندگی خوبی دارم...  همه چی دارم.. اما خدایا چرا اینقدر ازت دورم؟؟!

یه روز که دختری به اسم نسیم رو تو دانشگاه دیدم گفت می خواد جواب همه سوالامو بده! جواب اینهمه سر در گمی! و دلیل اینکه چرا با اینکه همه چی رو به راهه یه احساس گمراه بودن آدمو ول نمی کنه!

اون کتابی بهم داد که شروع کرم به خوندنش و اگه کمکم کرد حتما از این موهبتی که خدا بهم داده استفاده میکنم و کمک می کنم....



تصمیم

سلام

امروز یه تصمیم جدید گرفتم... علت پیدا شدن این فکر تو ذهنم و پرورش اون کسی جز آقای صادقی نبود... کسی که همیشه خیر خواه همه تو اداره س. می خوام وقتی فوق دیپلم رو گرفتم (که چیزی نمونده) می خوام دوباره لیسانس مدیریت بگیرم... خدا باید کمکم کنه...

تصمیم بزرگیه!

امسال غیر از فراموش کردن گذشته تصمیمای زیادی دارم....


رد پای تو!

به روی خاطرات من همیشه رد پای تو

اگر چه مانده در دلم سکوت سبز جای تو

چقدر خسته می روی از این دیار گریه زا

کجا بدون سایه ات؟کجا بدون من؟ کجا؟

قدم نمی زند چرا؟ نمی رسد به داد تن

همین که حرف می زنی بهانه رنگ می شود

همین که شعر می شود دل تو سنگ می شود

شب از گلایه ای من به سوی روز می دود

غروب می کند دلم ؛ به پشت کوه می رود

نفس نمی کشد هوا ؛ قدم نمی زند زمین!!!

پ.ن: نمی دونم از کیه!



درگیری من و پول و تولد

چه حالی میشه آدم وقتی یه هفته قبل واسه تولدت برنامه ریزی کرده و هی با خودش میگه چه جوری غافلگیرت کنه!

ولی یهو همه ی کاسه کوزه هاشو بهم بریزی! و یه تولد صوری (سوری؟) واست بگیرن.

بدجوری خورد تو ذوقم.

عب نداره. ساده تر از این حرفام که بخوام تلافی کنم.

خدایا چیکار کنم با این مهندس اهوازی؟!

خواستگاری کرده و نشناخته می گه تا حالا چقدر پول جمع کردی؟! آقا شاید من نخوام بعد ازدواج کار کنم. حتی اگه هم کار کنم واسه دل خودم باشه. اگه این حرفا رو نمی گفت سعی می کردم تلاشمو می کردم که پیمانی و بعد رسمی شم. و انتقالیمو بگیرم ولی ارزشش رو نداره. اون می خواد با کار من ازدواج کنه. نظرش محترم ولی منم کم ناامیدش نکردم. این جور آدما زن نمی خوان یه ماشین پول می خوان... احساس می کنم که با یه بچه طرفم.

خدا چقدر پولکی شدن این مردم! دوست داشتن سیری چند؟!

آی پسرا همتون اینجوری هستین؟؟؟؟

شاید.



تلنگر

سلام خودم. سلام وبلاگم

این روزا تا سر حد مرگ کار می کنم و تنهام

اما دارم خدا رو پیدا می کنم... خدایی که گمش کردم. خدایا کمکم کن.

من هیشکی رو جز تو نمی خوام.فقط تویی که بی چشمداشت هوامو داری! نوکرتم.

عجیب است که....

عجیب است که انشان ها چقدر راحت از خداوند انتقاد می کنند. به او اهانت می کنند و آن وقت در شگفتند که چرا دنیا این چنین به اضمحلال و نابودی گراییده است.

عجیب است که همه می خواهند به بهشت بروند ُ به شرط آنکه مجبور نباشند کتب الهی ار باور نمایند ُ در مورد آن فکر کنند یا چیزی بگویند و یا حتی از دستورات الهی پیروی کنند.

عجیب است که چگونه شخصی می تواند بگوید من به خدانود معتقدم با این حال از شیطان هم پیروی کند.

عجیب است که شما می توانید هزاران لطیفه را از طریق ایمیل برای دیگران بفرستید و این لطیفه ها همچون حریقی بزرگ به همه جا گسترش می یابند ُ اما همین که شروع به ارسال پیام هایی راجع به خداوند کنید مردم در مورد ارسال آن به یکدیگر تردید می کنند.

عجیب است که چگونه بی شرافتی . گستاخی . زشتی . فساد و وقاحت آزادانه از طریق شبکه های ماهواره گذر می کنند اما از بحث و گفت و گوی آشکار درباره خداوند در مدارس . کارخانه ها و ادارات و... جلوگیری شده و سرکوب می شود.

عجیب است که چطور شخصی می تواند روزهای یکشنیه برای عیسی مسیح یک مسیحی دو آتشه باشد اما در باقی هفته دینش غیر قابل تشخیص باشد.

عجیب است که چگونه زمانی که شما قصد ارسال پیامی مانند این پیام را دارید آن را برای تعادا زیادی از دوستانتان نمی فرستید زیرا به آنچه که آنها اعتقاد دارند مطمئن نیستید و یا اطمینان ندارید که آنها در مورد ارسال این پیام در مورد شما چگونه فکر می کنند.

عجیب است که من بیشتر از نظر خداوند نسبت به خود نگران نظر مردم هستم.

آیا به فکر فرو رفته اید؟

اگر فکر میکنید این پیام ارزشمند است آن را نیز به دیگران بدهید و اگر نیست آن را دور بیاندازید. هیچ کس نمی فهمد که شما این کار را انجام داده اید. اما اگر این فرآیند فکری معنی دار و هدفمند را دور می اندازید پس:

حق شکایت و از شکل گناه آلود دنیا را ندارید!


تبریک 89

یادت باشه که زندگی کوتاهه!

قوانین را بشکن!

سریع ببخش!

آروم ببوس!

صادقانه عاشق باش!

بدون کنترل بخند!

و هیچ وقت از چیزی که باعث خنده تو می شه متأسف نباش!

سال نو مبارک!


از خود راضی

خیلی وقته که به اینجا نیومدم... نه اینکه به فکرش نباشم گاهی انقده حرف دارم که وقتی فکر می کنم به این نتیجه می رسم که بهتره حرفی نزنم...

می خوام از محیط کارم بگم... محیطی کاملاْ رسمی و پر از کار و کار و کار... به این فک می کنم که چقدر سخت دنبال یه کار بودم و بالاخره زحمتام نتیجه داد اما اینو یادم نمی ره که بدترین قسمتش واسه زمانی بود که برای گزینش رفته بودم و اونا با تمامیه اعتقاداتم بازی کردن...

اون آدم واسه همیشه مدیونه...

شاید از چادری شدن خوشم می یومد اما حالا دوس ندارم به هیچ وجه...

واسه اینکه بتونی جای ثابتی داشته باشی باید پا روی همه چی بذاری... خیلی سخته...

این سختیا یه طرف و وجود آدمای خودخواه اطرافت یه طرف ....

طوری به آدمای اطرافش توهین می کنه که یادش میره چه جوری خودشو کوچیک می کنه...

اینجا اینارو می نویسم که خدا کمکم کنه یه روزی که به یه جایی رسیدم و پیشرفت کردم خودخواه نشم... و به هیچ کس و هیچ وقت توهین نکنم... اونم آدمی بود مثل من اما مثل اینکه یادش رفته... خدا کمکمش کنه... به نظر من اون مشکل داره...

خدایا کمکم کن هیچ وقت به چیزایی که دارم مغرور نشم. و همین طور به اونایی که مثل مریم هستن...

راستی

راستی کن که راستان رستند

در جهان راستان قوی دستند

راستگاران بلند نام شوند

کج روان نیم پخته  خام شوند

یوسف از راستی رسید به تخت

راستی کن که راست گردد بخت

گر بدی به دامنش گرفت چه باک ؟

چه کند دست بد به دامن پاک؟

راست گوینده راست بیند خواب

خواب یوسف که کج نشد دریاب.....

دریاب....

دلخوشی الکی

چقدر بده که اونایی که همدیگر رو دوس دارن اما یه مشکل بزرگ دارن که  فقط به دست خدا درست می شه (حرف بچه نیس ) کاری نتونن بکنن و از سر نا امیدی بهم بگن :


هر چی خدا بخواد...


این حرف بوی نا امیدی میده ! مگه نه؟؟؟؟!!!


خدایا کمکشون کن.