ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

ستاره

‹‹هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده، غرق ستاره‌هاست.››

عمر دوباره... زندگی دوباره...

سلام...

فکر می کنم خدا به احترام اینکه در 16 فرودین 1395 مهمان شما بودم عمر دوباره به من بخشید... فکر می کنم که خدا نظر به رئوفی شما کرد و زندگی دوباره بهم بخشید... یاد حرفهای مادرم می افتم که با گریه می گفت یا امام رضا... بچه من هم مثل آهویی که نجاتش دادی... بچمو از تو میخوام... یا امام رضا...

اشک توی چشمام حلقه زد وقتی پدرم برای سلامتی من نذر پابوس خواهر شما کرد...

من فکر می کنم عمر دوباره ای خدا بهم داد از لطف و عنایت شماست... کاش قدر بدونم این لحظات کوتاه عمر رو...

وقتی که احساس می کنی زندگیت به لحظه ای بند شده تازه میفهمی که چقدر این دنیا و مسائلش حقیر و ناچیز بوده که سرش حرص و جوش می خوردی... این حرف رو فقط کسی می فهمه که تو شرایطش قرار بگیره... تو شرایط سختی که داشتم تازه فهمیدم که چقدر فرصتم تو این دنیا کمه...

خدایا... از اینکه بهم فرصت زندگی کردن دادی ازت ممنونم... خدایا شکرت که هنوز بهم فرصت جبران دادی...

بخاطر همه چیز شکر....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد